کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
سارا جونسارا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

عزیز دل مامانی و بابایی

شیرین ترین روزهای من و بابا

گل پسرم سلام   بادوم مامان سلام   داداشت بزرگتره پس اول به اون سلام میکنم بادومه نازنازی من.این روزا حسابی باهات سرگرمم کیانم.بزرگ شدی.شیرینتر و خوردنی تر از قبل شدی.اینقدر که اگه صبح تا شب یه عالمه بوست نکنم دلم آروم نمیگیره.همش اینور و اونور خونه میری.از مبلا میری بالا و روشون بالا و پایین میپری. منم همش ترس اینکه خدای نکرده با صورت نیوفتی پایین هی صلوات و آیت الکرسی می خونم برات.آخه چند روز پیش تند تند راه افتاده بودی دنبال بابا.رفتی تو اتاق و یهو دیدم صدای گریه ات بلند شد .منم دویدم اتاق و دیدم بابا بغلت کرده تا نگام افتاد به لبت جیگرم آتیش گرفت.افتادی و دندونت گرفته بود به لبت.لبت پاره شده بود.الهی ماما...
20 شهريور 1392

نی نی کوچولوئه مامان و بابا

سلااام بادوم کوچولوئه مامان حتما میگی چرا بادوم؟؟ آخه داداشت وقتی هنوز تو دل مامانی بود و من هنوز نمیدونستم پسره،وقتی می خواستم باهاش حرف بزنم بهش میگفتم فندق.تا وقتی متوجه شدیم پسره و از همون روز دیگه کیان صداش کردیم.حالا مثل تو که نمیدونم دختری یا پسر،برای همین تا روزی که متوجه بشیم چی هستی بادوم کوچولوئه مامانی.لابد با خودت میگی چرا برام یه وبلاگ جدا درست نگردی؟ خواستم اینطوری خاطرات و اتفاقات قشنگ دو تا فرشته ی خونمون رو تو یه وبلاگ بنویسم.هم کنترلش راحت تره هم اینکه روزای قشنگ با هم بودنتون رو یه جا داشته باشید. بادومکم،عزیزم این روزا داری تو دل مامانی برای خودت بزرگ میشی.خیلی زود این روزا میگذره و تا چشم باز میکنم بغلم...
3 شهريور 1392
1